جدول جو
جدول جو

معنی گل کشتی - جستجوی لغت در جدول جو

گل کشتی
(گُ لِ کُ)
گلی که پهلوانی به ارادۀ کشتی نزد پهلوانی دیگر فرستد و این رسم در ولایت شایع است. (غیاث) (آنندراج) :
نیست خورشید که در چرخ درافتاده بچرخ
گل کشتی است که تیغ نگهت داده بچرخ.
میرنجات (از آنندراج).
رجوع به گل جنگ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گل کوبی
تصویر گل کوبی
لگد کردن گل ها، سیر و گشت در اول بهار در میان گلزار، گلگشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گل آتشی
تصویر گل آتشی
گل سرخ، گلی معطر با گلبرگ های سرخ و ساقه های ضخیم و برگ های بیضی که انواع مختلف دارد، آتشی، سوری، بوی رنگ، گل سوری، لکا، چچک، رز، ورد
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ رَ)
نام آن روزپال از تیره روزاسه و قسمت قابل مصرف آن گلبرگ است و مادۀ مؤثرۀ آن تانن و اسانس. موارد استعمال آن گلبرگ تازه، گلاب، گلبرگ خشک و شربت سالسه پاری مرکب است. (کارآموزی داروسازی ص 197)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
دهی است از دهستان پیشین بخش راسک شهرستان ایرانشهر واقع در 10000گزی جنوب راسک، کنار راه فرعی راسک به پیشین. هوای آن گرم و دارای 500 تن سکنه است. آب آن از رودخانه ومحصول آن غلات، خرما و برنج است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گَ چِ کُ تَ / تِ)
رسم است که گل کاران گچ را هر روز تر میکنند و اندک اندک به کار میبرند و اگر بر گچ ترکرده شباروزی بگذرد از کار میرود و گچ کشته عبارت از همین است. میرزا طاهر وحید در تعریف بنا:
شهیدی کز آن شوخ یابدنشان
شود چون گچ کشته جسمش روان.
؟ (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ کَ)
اخ) دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در18500گزی باختری راه شوسۀ سردشت به مهاباد. هوای آن معتدل و دارای 165 تن سکنه است. آب آن از رود کروشیر و محصول آن غلات، توتون، مازوج و کتیراست. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
مرکّب از: گل + کوب، کوبیدن + ی، پسوند حاصل مصدر، اسم معنی، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سیر و گشتی باشد که در اول بهار کنند و آن چنان بود که مقدم بر جمیع گلها گل زردی بشکفد و مردمان از آن گل بسیار بچینند و بر باغها رفته در حوضهای باغ ریزند و جشن کنند. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ رشیدی)، سیر و گردش در باغ در فصل بهار. (ناظم الاطباء) :
خدایگان جمال و خلاصۀ خوبی
به باغ عقل درآمد برسم گل کوبی.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
یک قسم گل بسیار معطری که درخت آن مانا به درخت خرمابن است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ)
پهلوی، گیتیک. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). گل زمین، نوعی از گل که برگهای آن از هر طرف سه خار دارد و آن دو نوع میشود سفید و زرد. (برهان) (آنندراج) ، گل پیاده گلی که آنرا درخت و بوتۀ بزرگ نباشد، همچو: بنفشه و نرگس وسوسن و امثال آن. (برهان). رجوع به گل پیاده شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ مُ / مِ)
اسم فارسی نسرین است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نوعی از نسرین است و آن سفید و صدبرگ و کوچک میباشد. (برهان) (انجمن آرا). نام گلی است بغایت خوشبو. (بهار عجم). نام گلی که رنگش سیاه باشد. (غیاث). ورد چینی. گل سفید. (مجمع الجوامع) :
کنم ز بوی وفا زخم غیر را ناسور
بدست چون گل مشکی است نقد داغ مرا.
اسماعیل ایما (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ سَ)
ده کوچکی است از دهستان بم پشت بخش مرکزی شهرستان سراوان واقع در 52000گزی جنوب خاوری سراوان و 25000گزی جنوب راه فرعی کوهک به سراوان. دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ تَ)
همان گل سرخ است که آنرا گل سوری نیز گویند. (آنندراج). گل که آنرا بهندی سداگلاب نامند و بعضی نوشته اند که همین گل سرخ است که از آن گلاب گیرند. (غیاث) :
درین بهار چو پروانه و چو بلبل سوخت
گل چراغ و گل آتشی هزاران را.
خواجه آصفی (از آنندراج).
و از این بیت عبداﷲ وحدت قمی مستفاد میشود که گل آتشی سرخ نیمرنگ است که در عرف هند سداگلاب خوانندو او همیشه بشکفد و به صورت گل گلاب باشد. (آنندراج) :
وفا و شرم مجو از بتی که رخ افروخت
که لاله عطر وگل آتشی گلاب ندارد.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
نقش و نگار. گل و بوته که بالای جامه و دیوار و مانند آن نمایند. (آنندراج) :
در نگارندگی و گل کاری
وحی صنعت مراست پنداری.
نظامی.
، گل کاشتن. عمل گل کار
لغت نامه دهخدا
(پُ لِ خِ)
نام محلی در جنوب یارم تپه در ساروترکمان
لغت نامه دهخدا
(گِ کَ / کِ)
عمل گل بردن. کار گل کردن. حمل گل کردن
لغت نامه دهخدا
عمل و شغل گل کار. عمل و شغل گل کار کاشتن و عمل آوردن و تربیت گلهای مختلف زینتی در باغ و باغچه و گلدان، گل و بوته که روی پارچه دیوار و مانند آن ایجاد کنند نقش و نگار
فرهنگ لغت هوشیار
لگد مالی گلها، سیر در میان گلزار در اول بهار: خدایگان جمال و خلاصه خوبی بباغ عقل درآمد برسم گل کوبی. (مولوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کشی
تصویر گل کشی
حمل و نقل گل و خاک: کپه گل کشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گل کاری
تصویر گل کاری
عمل یا فرایند کاشتن و پرورش گل، جایی که در آن گل کاشته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل کوبی
تصویر گل کوبی
سیر و گشت در اول بهار در گلزار
فرهنگ فارسی معین
نوعی بازی با گردو که دو گردو را روی هم سوار کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی پشتی که از پشم بافند، دوش توبره ی کشاورزی و چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
قله ای به ارتفاع ۲۲۲۶ متر در کلاردشت چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
لانه ی موش
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی
کلوخ
فرهنگ گویش مازندرانی